متین - عشق دل سوز
متن زیر در تاریخ86/10/16، ساعت: 12:5 عصر نوشته شده است. ¤ هوای گریه
ستاره گوش می کند به های های گریه ام ، تو رفته ای و عشق تو به داد من نمی رسد ، به گوش تو مگر نمی رسد صدای گریه ام ؟! نگاه من به خون تپید در سکوت درد تو مرا به خویشتن بخوان به خون بهای گریه ام ترانه ی طلوع را هزار بار گریه کن اگر که پی نبرده ای به ماجرای گریه ام شبی که رفتی و دگر نیامدی ، شکفته شد گلی به یاد عشق تو در باغ های گریه ام سکوت جاودان تو ، شکسته ساز سینه را ، شب است و من به یاد تو پر از هوای گریه ام ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/10/11، ساعت: 12:23 عصر نوشته شده است. ¤ سلام ای عشق
سلام ای غروب غریبانه دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه های جدایی خداحافظ ای خوب من تو تنها نمیمانی بی من تورامیسپارم به دلهای خسته برمن ببخش اگر شمعی شکستم به شب میسپارم توراتانسوزد به دل میسپارم توراتانمیرد اگرسبزرفتی اگرزرد ماندم اگر رنگ پاییزی بر دل نشاندم ندیدی تواخراشک چشمهایم را که باالتماس ازتومیخواستم ببخش برمن گناهی را که خودانرانمیدانم فقط وفقط همین ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/10/10، ساعت: 6:27 عصر نوشته شده است. ¤ مستی عشق
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حظور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/9/27، ساعت: 6:42 عصر نوشته شده است. ¤ تقدیم به همه مادرهای عزیزکاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم چقدر مثل بچگی هام لالایی هاتو دوست دارم سادگی هاتو دوست دارم خستگی هاتو دوست دارم چادر نماز و زیر لب خدا, خداتو دوست دارم کاشکی رو طاقچه دلت ائینه و شمع دون میشدم تو دشت ابری چشات یه قطره بارون میشدم کاشکی می شد یه دشت گل برات لالایی بخونم یه اسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم بخواب که میخوام تو چشات ستاره هامو بشمارم پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم دنیا اگه خوب اگه بد با تو واسم دیدنیه باغ گلهای اطلسی با تو واسم چیدنیه ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/9/20، ساعت: 5:18 عصر نوشته شده است. ¤ سکوت..یادم باشد...حرفی نزنم که دلی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد....... جواب کینه را با کمتر از مهر ....... دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم ....... یادم باشد باید در برابرفریادها سکوت کنم ...... وبرای سیاهی ها نور بپاشم ........ یادم باشد از چشمه درس خروش بگیرم ....... از آسمان درس پاک زیستن ....... یادم باشد سنگ خیلی تنهاست....... باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند ..... یادم باشد
¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/9/14، ساعت: 9:1 عصر نوشته شده است. ¤ عشق چی می پرسه؟؟
عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو ماله منی . عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی می کنی .عشق نمی پرسه چه کار می کنی؟ فقط میگه: باعث می شی قلب من به ضربان بیفته . عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟ فقط میگه: همیشه با منی . عشق نمی پرسه دوستم داری؟ فقط میگه: دوستت دارم ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/9/9، ساعت: 8:45 عصر نوشته شده است. ¤ معنا؟؟
نمی دونم، نگاه منه که انقدر بی معنا شده؟! یا قلب دیگرانه که سنگی شده؟؟؟ نمی دونم حضور منه که کمرنگ شده ؟ یا خاطرات گذشته انقدر پر رنگ..؟؟؟ نمی دونم حرفای منه که می رنجونه یا آسمون چشمای دیگران انقدر تیره و ابریه؟ نمی دونم خواب منه که انقدر سبک شده؟ یا فکر بقیه آرومم نمی ذاره؟؟ نمی دونم باید واسه بودنم خوشحال باشم یا واسه نبودنم غمگین؟ نمی دونم واقعا نمی دونم...؟ هیچ کودومواما فقط یه چیزو خوب می دونم .....، حتی اگر بدونمم هیچ فرقی نمی کنه ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/9/5، ساعت: 8:12 صبح نوشته شده است. ¤ درس عشق
اگر دبیر ریاضی بودم ثابت می کردم که چگونه شعاع نگاهت از مرکز قلبم می گذرد. اگر دبیر دینی بودم ثابت می کردم بعد از خدا خواهان پرستش توام اگر دبیر زبان بودم به زبان بی زبان می گفتم خیلی دوستت دارم اگر دبیر جغرافی بودم می دانستم که خوش آب و هوا ترین منطقه، آغوش گرم توست و اگه دبیر شیمی بودم، از اشک چشمانت محلول محبت می ساختم ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/8/27، ساعت: 9:23 صبح نوشته شده است. ¤ زندگی چیست؟
زندگی یک آرزوی دور نیست؛ زندگی یک جست و جوی کور نیست زیستن در پیله پروانه چیست؟ زندگی کن ؛ زندگی افسانه نیست گوش کن ! دریا صدایت میزند؛ هرچه ناپیدا صدایت میزند جنگل خاموش میداند تو را؛ با صدایی سبز میخواند تو را زیر باران آتشی در جان توست؛ قمری تنها پی دستان توست پیله پروانه از دنیا جداست؛ زندگی یک مقصد بی انتهاست هیچ جایی انتهای راه نیست؛ این تمامش ماجرای زندگیست... ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/8/22، ساعت: 7:1 صبح نوشته شده است. ¤ سایبان عشق
زیر پلکت سایه بانم میدهی؟ سوختم آیا پناهم میدهی؟ آتشی افتاده بر جان و دلم ، قطره آبی بر لبانم میدهی؟ میهمان جان جانان گر شوم ، میزبانی را نشانم میدهی؟ تا بیاسایم دمی در پای عشق ، زیر چترت سرپناهم میدهی؟ ای جواب پرسش بی پاسخم ، عشق را آیا نشانم میدهی؟ رو مگردان نازنین با گوشه چشمت بگو در شرار چهره ات یک بوسه گاهم میدهی؟ ¤ نویسنده: متین ¤ لیست کل یادداشت های این وبلاگ |
خانه
کل بازدیدها: 57540 بازدید امروز : 5 بازدید دیروز : 26 درباره خودم لینک به وبلاگ ْآرشیو یادداشت ها
سلام
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
RSS
من متین از شیراز...ارزوی لحظاتی پر از عشقو واستون دارم...
یار و غمخوار
زمستان 1386
پاییز 1386
لینک دوستان
esperance
بابک
بهروز (بهترینها)
عاشقان الهی
بی سیم چی
ازی
سحر(اسرار)
امید
اقا شیر
متین(تندرستی)
لوگوی دوستان
اشتراک در خبرنامه
جستجو در وبلاگ
جستجو در متن یادداشت ها و پیام ها!