یار و غمخوار - عشق دل سوز
متن زیر در تاریخ86/7/4، ساعت: 5:12 عصر نوشته شده است. ¤ شکیبایی
آنکه چشمان تو را این همه زیبا میکرد کاش از روز ازل فکر دل ما میکرد یا نمیداد به تو این همه زیبایی را یا مرا در غم عشق تو شکیبا میکرد! ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/7/3، ساعت: 10:43 صبح نوشته شده است. ¤ گابریل گارسیا:
گابریل گارسیا مارکز:آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگری از بالا نگاه کند:و آن هنگامیست که بخواهد دست دیگری که بر زمین افتاده بگیرد تا اورا بلند کند ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/7/1، ساعت: 4:58 عصر نوشته شده است. ¤ فراموش نکن
زندگی سه چیز است : اشکی که خشک می شود لبخندی که محو می شود یادی که می ماند و فراموش نمی شود ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/6/31، ساعت: 8:51 صبح نوشته شده است. ¤ دوستت دارم
به من میگفت : آنقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیر می میرم . . . . . . . باورم نمی شد . . . . فقط برای یک امتحان ساده به او گفتم بمیر . . . ! سالهاست که در تنهایی پژمرده ام کاش امتحانش نمی کردم ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/6/27، ساعت: 10:42 صبح نوشته شده است. ¤ ستاره
آسمان را ستاره زیبا می کند --باغ راگل--عشق را محبت--چشم را اشک ودوستی را(تو) بگیر از من تو ای دل یادبودی که تنها لایق این دل توبودی هزاران خواستند این دل بگیرند . ندادم چون عزیز دل تو بودی ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/6/27، ساعت: 10:41 صبح نوشته شده است. ¤ غزل اخر
امشب به خاطر غزل آخرم بخند….امشب که از همیشه شاعرترم بخند….تا پر شود نگاه من از رنگ زندگی….تا حس بودنت بشود باورم بخند ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/6/26، ساعت: 10:16 صبح نوشته شده است. ¤ نم نم بارون
فدای چشمای قشنگت که امیدوارم هیچ موقع نم نم بارون روش نشینه تا من بتونم بهتر از این تماشات کنم.این جمله همیشه یادت باشه که آدمی چه خوب باشه چه بد باشه مسافره ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/6/26، ساعت: 10:15 صبح نوشته شده است. ¤ شقایق
شاید آن روز که سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی باید کرد )) خبری از دل پر درد گل یاس نداشت باید اینجور نوشت هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجبارست ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/6/26، ساعت: 10:2 صبح نوشته شده است. ¤ اشک..
کس اشکی برای ما نریخت ... هر که با ما بود از ما می گریخت ... چند روزی ست حالم دیدنیست... حال من از این و آن پرسیدنیست... گاه بر روی زمین زل می زنم... گاه بر حافظ تفاءل می زنم... حافظ دیوانه فالم را گرفت... یک غزل آمد که حالم را گرفت: ... ما زیاران چشم یاری داشتیم... خود غلط بود آنچه می پنداشتیم ¤ نویسنده: متین متن زیر در تاریخ86/6/25، ساعت: 7:59 عصر نوشته شده است. ¤ زندگی من..
دخترک خنده کنان گفت که چیست راز این حلقه زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهره او اینهمه تابش و رخشندگی است مرد حیران شد و گفت حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است ¤ نویسنده: متین ¤ لیست کل یادداشت های این وبلاگ |
خانه
کل بازدیدها: 57885 بازدید امروز : 4 بازدید دیروز : 28 درباره خودم لینک به وبلاگ ْآرشیو یادداشت ها
سلام
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
RSS
من متین از شیراز...ارزوی لحظاتی پر از عشقو واستون دارم...
یار و غمخوار
زمستان 1386
پاییز 1386
لینک دوستان
esperance
بابک
بهروز (بهترینها)
عاشقان الهی
بی سیم چی
ازی
سحر(اسرار)
امید
اقا شیر
متین(تندرستی)
لوگوی دوستان
اشتراک در خبرنامه
جستجو در وبلاگ
جستجو در متن یادداشت ها و پیام ها!